Thursday, May 29, 2008
هنر عکاسی
راستش من خیلی عکس گرفتن از مناظر و چیزهای قشنگ رو دوست دارم.... الان بیکار بودم گفتم چند تا از عکسهای قشنگی که گرفتم و کلی برام یادآور خاطرات قشنگ هستن رو بذارم اینجا تا شما هم ار هنر عکاسی بنده لذت ببرید..
اولین عکس ...
بلندترین قله کشورمون...قله زیبای دماوند
این هم گردنه حیرون.... بهترین سفر زندگیم بود....
این هم شمال خودمون...از رستوران ساحلی آبادگران....
این هم یه جای دیدنی دیگه
خاطرات شمال محاله یادم بره... اون همه شور و حال محاله یادم بره
خداییش دستم درد نکنه با این عکسهام.... تعریف عروسو کی میکنه؟ خود عروس.... البته همه این عکسهای قشنگ رو مدیون به نفر هستم
Monday, May 26, 2008
راستش امسال روز مادر دلم خیلی گرفت...زنگ زدم به مامانم و روز مادر رو بهش تبریک گفتم ..بغض توی صداشو از راه دور حس میکردم واسه همین زیاد کشش ندادم.... بهم گفت : دخترم روز تو هم مبارک...گفتم ای بابا ما که مادر نیستیم اگه مادر بودیم الان اینجا نبودیم که.... واقعا الان خودم احساس میکنم اصلا لایق کلمه مادر نیستم .... خلاصه دلم حسابی واسه خودم گرفت....
در هر صورت این روز قشنگ رو به همه شما مادرهایی که واقعا مادر هستین و اون بهشتی که میگن لایق زیر پاهای شماست ...به شماهایی که واسه خوشبختی فرشته های آسمونی از هیچ کاری دریغ نمیکنین... به شمایی که آغوش گرمتون همیشه برای بغل گرفتن کوچولوتون بازه و هیچ وقت اونا رو دلتنگ نمیذارین .... اول از همه به مادر مهربون و دوست داشتنی خودم و خلاصه به همه شمایی که مثل من نیستید، از ته ته قلبم تبریک میگم و امیدوارم خدا همیشه سایه شماها رو بالای سر کوچولوهاتون نگه داره
Saturday, May 24, 2008
چند نکته جالب
سلام...
امروز کلی کار کردم... بالاخره تو خوابگاه دانشگاه مستقر شدم...تو طبقه آفریقایی ها! نمیدونم چیم شبیه اینهاست...فعلا تنهام و هم اتاقی ندارم... خدا بخواد و یه دختر چشم آبی آفرقایی قسمت ما بشه!
اینقدر از نوشته هاتون انرژی گرفتم که یه کم حالم بهتر شد... واقعا ممنونم...
چند نکته جالب هندی:
- اینجا میمون زیاده... بچه های اینجا میگن میمون میاد تو اتاق و جلو چمشون میوه هاشونو میخوره و بقیه میوه ها رو هم با پلاستیک گره میزنه و میبره ( اگه یه وقت دیدین چیزی ننوشتم بدونین میمون دیدم سکته کردم)
محیط دانشگاه عین جنگل ، هم از لحاظ زیبایی و هم از لحاظ تنوع حیوانات ... سنجاب، موش، گربه (البته موشها بقدری گنده هستن که گربه ها جرأت نزدیک شدن به اونها رو ندارن!) سگ، سمور،کلاغ، .... فکر کنم فقط شیر نداره!
-امروز کنار خیابون یه مرد گدا کاملا برهنه دیدم... یعنی واقعا این فقیرا پول یه شورت خریدن هم ندارن؟
حتما عکس براتون میذارم....
Tuesday, May 20, 2008
پست اول از ایندیا
سلام
طبق قولی که دادم مثل معتادا دنبال اینترنت بودم تا خبر رسیدنم رو بهتون بدم
بله ما رسیدیم و این اولین پست من از هند هست
عجب سرعتی داره این اینترنت ...
جاتون خالی هرچی تو این ٢٨ سال گریه نکرده بودم از خجالت خودم در اومدم....
در هر صورت سوار هواپیما شدم و بعد از ٣ ساعت جایی پیاده شدم که یه دنیای دیگه بود...همه چی فرق داشت... آدمها. روابط. زبانها. همه چی....
اومدم هتل .... تازه فهمیدم چقدر خوشگلما (تو این همه سیاه ) همه اینجا یه جوری نگام میکنن
دانشگاه رفتم و کارها رو تا حدودی انجام دادم... روحیه ام زیباد خوب نیست... دلم واسه همه تنگ شده از همه بیشتر قلبم...
احتمالا میرم خوابگاه که لااقل دور و برم شلوغ باشه شاید کمتر فکر و خیال کنم...
یه ذره به تقویت روجیه احتیاج دارم... خوشبختانه پدر و مادرم و خیلی از دوست جونای خوبم دائم زنگ میزنن اس ام اس میدن و بهم روحیه میدن....
چقدر کشور غریب سخته ( یکی ندونه فکر میکنه ١٠ ساله دورم) ولی خداییش دلم تنگ شده...
ببخشید پستم اینقدر بی حس و حال بود ... دل و دماغ ندارم دیگه چیکار کنم؟
ایشالله پست بعد...
Thursday, May 8, 2008
Miss Evening
امروز اومدم با یه خبر خوب...
توجه توجه:
توی که دانشگاه برای سال اولی ها Fresher Party گرفته بود بنده به عنوانMiss Evening انتخاب شدم کسایی که کاندید شده بودن باید یک برنامه اجرا
تا از توی برنامه ها یکی به عنوان بهترین برنامه و زیباترین انتخاب میشد. یکی از بین دخترها و یکی از بین پسرها...من هم با اجازه شما رقص ایرانی اجرا کردم و خلاصه به عنوان برترین دختر انتخاب شدم کلی ذوق کردم دیگه تو اروپا و امریکا که نمیتونیم جلون بدیم ولی اینجا میشه خلاصه که در حال حاضر شما دارین وبلاگ قشنگترین دختر دانشگاه رو میخونین
2 سال بعد:
سلام به همه ىوستای وبلاگیم
امروز اولین فیلم من روی پرده سینماهای هند اکران شد و...
Monday, May 5, 2008
چندتا عکس
این عکسها رو از توی دانشگاه گرفتم...
این قسمتی از محوطه دانشگاه هست
اینجا با صطلاح خانه میهمان دانشگاه هست.. برای کسایی که تازه میان. من یک شب اینجا خوابیدم و بعد رفتم خوابگاه.
اینجا هم جلوی در خوابگاه که یک آقا میمون نشستن و دارن چیزی نوش جان میکنن
امیدوارم از عکسها خوشتون اومده باشه...حتما اگه چیز جالبی تو شهر دیدم (مگه میشه ندید! همه چیز اینجا جالبه) عکس میگیرم و میذارم براتون....
Subscribe to Posts [Atom]