Monday, March 30, 2009
قشنگترین لحظه سال نو
خدایا شکرت.... بالاخره انتظار من به پایان رسید...
باورتون میشه 3-4 ساعت بعد از نوشتن پست قبلی من تونستم بعد از 72 روز با پسرم صحبت کنم!!!! وای که تک تک ثانیه های این 72 روز رو به یاد دارم...
خدایا هنوز باورم نمیشه این پارسای من بود...از ذوق شنیدن صداش دنیای اطرافم رو نمیدیدم...آدمهایی که با تعجب ریختن اشکهام رو میدیدن و صدای شوق من برای اونها نامفهوم بود...
پارسا کوچولوی من، مردونگی رو تو صدات احساس کردم عزیزم...چقدر بزرگ شدی ... یعنی این 72 روز برای تو هم به همین سختی دل تنگ و طولانی بودن روزهای سیاه من گذشت؟
بهار من اومد... اجساس میکنم صدای پارسا با خودش بوی بهار رو برای من آورد...
عشق کوچولوی من، روزها رو به شوق دیدن دوباره تو سر میکنم...
خدایا شکرت....
مامان
بهار شد و هنوز دل تنگ من تو غربت زمستونی خودش باقی مونده...
انگار هنوز صدای بهار من نیومده ... هنوز چلچله بهاری من برام آواز "مبارک باد نوروز" نخونده ...
امروز با بابای پارسا صحبت کردم ..ازش پرسیدم پارسای من همسر جدید شما رو چی صدا میزنه؟ گفت صداش میزنه " مامان"
دنیا رو سرم خراب شد...
فرشته کوچولوی من، کاش از دنیای بی خبری من خبر داشتی میدونستی همش پر از غمه....
یک تشکر ویژه
Friday, March 20, 2009
سال نو مبارک
سال نو مبارک...
از راه دور صورت ماه پسر گلم رو میبوسم و بهترینهای دنیا رو براش آرزو میکنم، هرجا که هست زیباترین لحظات رو براش از خدا میخوام و امیدوارم در پناه خدا همیشه تندرست و شاد باشه...
عشقم ، سال نو مبارک
پدر و مادر عزیزم رو دستشون رو از راه دور میبوسم و از خدا براشون تندرستی و عمر طولانی آرزومندم...
خواهر و برادرهای عزیزم رو از راه دور میبوسم و لحظه لحظه موفقیت و شادی براشون آرزو میکنم...
دوستای عزیزم که همیشه توی همه لحظات غم و شادی منو تنها نگذاشتن و با پیامهای قشنگشون دل من رو شاد کردن، زوج عاشق که با حرفهای قشنگشون هر لحظه امید رو برای من زنده کردن، به همه این حلول سال و آغاز زندگی دوباره رو تبریک میگم و امیدوارم هر سالتون بهتر از سال قبل باشه....
Sunday, March 15, 2009
هنرنمایی مامان پارسا
Wednesday, March 11, 2009
HAPPY HOLI
امروز یکی دیگه از جشنهای بزرگ هند بود...جشن رنگ یا به زبون خودشون HOLI از دیروز تو کوچه و خیابون بزن و برقص و آتش بازی و رنگ پاشی بود.. و امروز که روز جشن بود از ساعت 8 صبح با صدای آهنگ و سر و صدا از خواب پاشدیم و خلاصه رفتی قاطی هندیها رنگ بازی... اول یکی یکی رفتیم در خونه ایرانیها (چون اکثرا تو یه محله ایم) خلاصه با سطل آب و پودر رنگ ازمون پذیرایی شد....هندیها هم نامردی نمیکردن و میدیدن خارجی هستیم حسابی از خجالتمون در می اومدن.. تخم مرغ و سطل آب و بادکنک پر از رنگ بود که از زمین و هوا توی سرمون میخورد...خلاصه مراسم جالبی بود ... اینمهم عکسهاش....
این عکس مرتب و تمیز مال بزرگترین پاساژ دهلی هست...
این یکی مال روز قبل از بزن و برقصهای توی خیابونه...
و خلاصه اینهم بچه های ایرانی در روز HOLI ...هندیها اون ۴ تا رو کردن تو یه تانکر پر از رنگ و درشون آوردن....
و اینهم رهگذران و هندیها....خودشون به اندازه ما رنگی نشدن....
خلاصه اینها هم دنیایی دارن واسه خودشون و بالاخره خوشن دیگه....
Sunday, March 8, 2009
روزگار غریبیست نازنین
گفته اند تو باغبانی میدانی...
یاس من دیر زمانیست آواز نمیخواند برایم....
برای اشک چشمهایم که در غربت بی کسی خشکیده...
یا برای قلب کوچکم که در تب بی تو سر کردن میسوزد و در خود ذره ذره آب میشود...
برایم دوایی بده....
امشب میخواهم از خودم برایت بنویسم ...میخواهم بگویم که در آینه تو را میبینم..میبینی چگونه لمست میکنم در نگاهم هر روز و شب؟
و من با رویایی پریشان از دوری دستانت در آینه به چشمان خیسم خیره میشوم، کاش در آینه جان میسپاردم تا با عظمت دلتنگی ام به تو میپیوستم.
چه شبها که در گذر فاصله ها گذشت .کجایی که همدردی آسمان با دل تنهایم را ببینی ... ؟
امشب دل من چه پر است و چه خالیست اطرافم ... از هوای تو...از عطر دستان کوچک تو...من امشب عطر تنت را حس میکنم حتی نزدیکتر از نفس صبح...
اگر یک بار دیگر به خوابم بیایی دیگر رهایت نخواهم کرد و در خواب در آغوش تو دلم را دفن خواهم کرد... در خوابهایم بمان که با تو تا بیکران خوشبختی یک قدم بیشتر فاصله ام نیست و من آن یک پا را با تو میخواهم...بی تو ...بی تو آن پلک فرو افتاده ام که بسته شده برای همیشه...از فرط انتظارهای کشنده
آنقدر شور داشتم در بهار تولدت که هنوز شکوفه های عشقت در خزان بی تو بودن بر تنم جاریست...
دستانم در برابر چشمانت به فرود آمدند و تو را میخواهند و مرا گریزی نیست از این تمنا...حتی ثانیه ای...کاش از یادم میرفتی...حتی ثانیه ای.....
و باز منم ...من تنها و دلم که با دلتنگی ام همدلی میکند و به طعنه باز به من میگوید:
روزگار غریبیست نازنین....
Subscribe to Posts [Atom]