Sunday, November 23, 2008

 

امتحان به سبک هندی

بابا این چه وضعیه؟؟؟؟

میدونین که تو فصل امتحانات هستم ...دیروز اولین امتحان پایان ترم رو دادیم... توی امتحانات میان ترم این دستمون اومه بود که باید تو ورقت زیاد بنویسی...خود هندیها میگن اگه آهنگ هندی هم یادت اومد وسطهای جوابت بنویس...(یعنی کیلویی نمره دادن!!! افسوس) حالا گوش کنین حکایت اولین امتحان پایان ترم...

ورقه های جواب در حال توزیع..... یک دفترچه شامل ١۵ برگ به اندازه برگه های A4 ما !!!! سبز

برگه ها که پخش شد هندیها شروع کردن به خط کشی کنار برگه ها!!!! (مثل کلاس اول ابتدایی که بودیم کنار دفترهامونو خط میکشیدیم)

بعد هر کدوم از شاگرد هندیها 3-4 رنگ خودکار و ماژیک رنگی کنارشون!!!!!

ما هم قاعدتا کاری از دستمون بر نمیومد جز اینکه نگاه کنیم..(من که تازه انگار داشتم فیلم کمدی نگاه میکردم.. با خودم هم میخندیدمخنده)

بعد از 2 ساعت که گذشت و باید 5 تا سوال رو جواب مبدادیم ،در جریان باشین امتحان آمار ، 5 تا سوال میخوایم جواب بدیم... من 5 تا برگم پر شده بود و دیگه چیزی واسه نوشتن نداشتم...یه نگاه کردم به ورقه کنار دستیم (هندی)عینک..دیدم 15 تا برگش پر شده!!!!!تعجب و بعد دیدم بابا اینا همه دارن دفترچه اضافه میگیرنتعجبکلافه.... ورقه ها شون هم عین دفتر نقاشی... خلاصه ...

اولین کاری که بعد از امتحان کردم میدونین چی بود؟متفکر رفتم لوازم التحریری و یه سری 6 رنگ روان نویس خریدم واسه امتحان بعدی ...چشمکخنده


Saturday, November 15, 2008

 

مامان منتظر

پسر قشنگم...

از روزی که اومدم ، روزها رو شمردم تا امروز که دیگه دارم به روزهای آخر میرسم...دیگه داره ۶ ماه دوری از تو تموم میشه ... چقدر دلم برات تنگ شده... فقط نمیدونم لحظه ای که تو رو توی بغل خسته ام بگیرم چه جونی میگیرم.... باورم نمیشه دیگه تو رویا بغلت نمیکنم و گرمای تنت رو حس میکنم...دلم واسه بازی بچه گونه تنگ شده، واسه ذوق کردنات ، بوسیدنات، چقدر دلم میخواد لباسهایی رو که برات خریدم توی تنت ببینم، ببینم چقدر بزرگ شدی... چون نمیدونم لباسهات اندازه تنت هست یا نه... میبینی چه مامانی هستم؟ نمیدونم بچم چقدر بزرگ شده...!!!! واسه من همون پارسای کوچولو هستی که دارم نگاه منتظرشو تو قاب عکس جلوی روم میبینم!!! کوچولوی تنهای من، باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدی که تو هم دیگه میتونی تنهایی رو حس کنی و برای ساعتها تنها توی خونه بمونی...هیچ روزهایی به سختی این روزهایی که دارم الان تحمل میکنم نیستن...

در انتظار دیدنت به شمارش لحظه ها افتاده ام و با نگاه منتظر قاب عکست سنگینی ثانیه ها را حس میکنم

Image Hosting by PictureTrail.com


Monday, November 3, 2008

 

روزهای پر استرس

این روزها حسابی وقت کم میارم..واقعا ٢۴ ساعت برام کافی نیست...

٢٠ روز دیگه امتحاناتم شروع میشه و حسابی مشغولم...چیز جالبی هم اتفاق نیفتاده که براتون بنویسم... سختی امتحانات رو دارم فقط به شوق اومدن به ایران تحمل میکنم و فورا روز بعد از تموم شدن امتحانات بنده ایران هستم...از خوشحالی دارم میترکم...

پارسا جونم دارم میام


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]