Thursday, February 19, 2009
دلم از خودم گرفته
دلم برای دلم میسوزد ، گریه برایم اشک میریزد و خنده از نیرنگم عصبانیست ! صبوری از دستم خسته شده و مهربانی مرا سیلی میزند...
دلم از خودم گرفته! نقاش پیر، فردایم را بر صفحه تاریک روزگار حک میکند... حالم از روح سردش بهم میخورد..
گوشه تیغ تیز از دور برایم چشمک میزند...میخواهم تولد مرگم را جشن بگیرم چرا کسی تابوت هدیه ام نمیکند!؟
Subscribe to Posts [Atom]
Post a Comment
نظر دوست عزیزم...